نبرد تن و تانک

تمام مهمات را جدا کرده بود . گلوله آرپی جی یک طرف ، گلوله تیربار یک طرف و... نظم خاصی بر خط حاکم بود . گرچه با گذشت هر دقیقه ای عزیزی به خاک و خون کشیده می شد ، ولی نیروی دیگری جای او را می گرفت . در این میانه تیری به سر آقاوردی اصابت کرد و او آرام بعد از زمزمه نام خانم فاطمه زهرا – سلام ا... علیها - ، شهید شد .

خمپاره ای در کنار فرامرز و چندنفر دیگر به زمین نشست . در جایی که فرامرز نوروزی ( شهید ) کولاک کرده بود ، زخمی و خون آلود به عقب بازگشت .حاج صفوی به من گفت : " سریع به عقب برگرد و چند نفر جایگزین کرده رو باخودت بیار . " با این دستور چند نفری را به خط مقدم آوردم . وقتی به اورژانس رسیدم ، متوجه شهیدی شدم که تیری به سرش خورده بود و چهره اش باد کرده بود . بچه ها خیلی دقیق شده بودند . من هم کنجکاو شدم . باحالتی تردید گونه جلو رفته و کارت تعاون را از جیبش درآوردم . با دیدن نامش چیزی در وجودم فرو ریخت ، شکستم . احساس ضعف کردم . او امیر معرفی بود ... یکی از یچه های تعاون ازم پرسید : " او کیست ؟ " گفتم : " محمد نامی است . " نمی خواستم بچه های دیگر او را بشناسند . احساس اینکه دیگر معرفی بین ما نیست ، روحیه بالای بچه ها را پایین می کشید .

از اورژانس بیرون آمدم . همه جا اتش و دود و ترکش بود . عراق لحظه ای امان نمی داد . در هر ساعت با چند پاتک دشمن مواجه بودیم . با تمام قوا حمله می کرد . بچه ها مقاومت فوق العاده ای داشتند و بعثی ها را یکی یکی نقش زمین می کردند . در همین حین حدود حدود پنجاه نفر از نیروهای دشمن به طرف ما حمله ور شدند . درکنارم برادر عزیز زاده ( شهید ) بود با یک آرپی جی ؛ و در کنار نوجوانی که با تیربارش همه را حیران کرده بود . عزیز زاده بلند شد و گلوله ای شلیک کرد . گلوله به شکم یکی از عراقی ها خورد و او را نصف کرد . بقیه که شاهد این صحنه هولناک بودند ، گریختند ؛ و بعد تیربارچی نوجوان کارش را شروع کرد . چه می کرد ؟! اکثر عراقی هایی که درحال فرار بودند از پشت تیر خورده و روی زمین غلت می زدند . در همین هنگام گلوله ای از یک پی ام پی عراقی شلیک شد و در حیرت و ناباوری تمام کسانی که شاهد این ماجرا بودند به صورت نوجوان تیربارچی اصابت کرد و سرش را پراند . برای لحظه ای احساس کردم که دنیا به آخر رسیده است . لحظه کاملا مبهمی بود . نمی دانم چطور شده بودم ، اما یکهو عزیز زاده اشک ریزان بلند شد و سر ان شهید را مثل شمایلی مقدس داخل یک گونی گذاشت تا دیگران شاهد این صحنه نباشند ...

درگیری خیلی شدید شده بود . عراق هرطور بود ، می خواست انجا را تصرف کند . و ما به هر نحو ممکن باید تا شب منطقه را حفظ می کردیم تا گردانهای دیگر از راه برسند . با نارنجک تفنگی شروع به شلیک کردم و بعد از زدن سومین نارنجک یکی از پی ام پی های دشمن آتش گرفت . آخرین نارنجک وسط سنگر تیرباری افتاد که خیلی شلوغ می کرد . در همین هنگام تیری به سر بادان فیروز اصابت کرد و او را روانه عقب کرد . نیروهایمنان رفته رفته تحلیل می رفتند . این بود که گردان حمزه به کمک ما امدند . به خصوص برادر سربی ( شهید ) که با ار پی جی خیلی خوب کار می کرد .

حدود ساعت 2 بعد از ظهر دیگر کسی نمانده بود . بچه های کاری و قدیمی یا شهید شده بودند یا زخمی . قاسم و علی صادقی هم برای کمک به جمع کوچک ما پیوسته بودند ، حتی برادر کبریت چی ( شهید ) . علی با دوربین نگاه می کرد و من برای اهداف او آرپی جی می زدم . آنقدر ارپی جی شلیک کرده بودم که گوشهایمان بی حس شده بود .

عصر طوفات تا حدی فروکش کرد . تا شب عراق دیگر دست به پاتک نزد . شب هنگام گردان حمزه از کنار ما گذشت و به خط دشمن زد . آن شب از شبهای فراموش نشدنی عمرم بود . عراقی ها به مسافت چند کیلومتر پشت در پشت هم تانک های خود را چیده بودند . قصد داشتند مقاومت بچه ها را بشکنند ولی اول شب ، با هجوم قهرمانانه گردان حمزه رو به رو شدند . در این درگیری " تن و تانک " عراق بسیاری از تانکهای خود را از دست داد . ان شب تعداد تلفات حمزه زیاد بود ، به طوری که از باقیمانده نیروهای ما با توجه به خستگی مفرط آنها کمک خواستند ؛ و ما توانستیم تا تا سپیده دم روز بعد تمام شهدا و زخمی ها را به عقب انتقال بدهیم . گردان حمزه نتوانسته بود جاپایی برای خودش بازکند . این بود که به انهدام نیروهای دشمن بسنده کرد و به همان خط قبلی خود عقب نشینی کرد .

در سه راهی ، انبوه شهدا و زخمی ها انسان را مات می کرد . تلفات بسیار زیاد بود و اگر بچه ها حضور نداشتند معلوم نبود تا کی پیکر گلگون شهدا روی زمین می ماند . صبح دیگری از افق خون گرفته سخاوتمندانه سر زد . قسمت ما این بود و شاید خدا می خواست که تنها آزمونی باشد برای ما . گردان ما دو شب دیگر آنجا بود . کم کم اوضاع منطقه عادی شد ...

منبع:سایت ساجد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




تاریخ: شنبهبرچسب:,
ارسال توسط خوشخو

آرشیو مطالب
همسنگران
امکانات جانبی